virous شنبه هجدهم فروردین ۱۴۰۳، 21:37
ساغر حالش خب نبود پس گفتیم چندتا کلمه بگه الکی یه داستانک چرت ب
نویسم و این شد نتیجه سی مین تلاش درهم من عید است و بلبشوی مهمانها، من میگویم مهمان، تو بخوان کفتار و بچههایشان که همانند کرم اعصاب در هر طرف خانه میلولند.باید گفت اصل خانه تکانی عید دقیقا در بطن همین محافل اتفاق میافتد؛ آنجا که شوهرعمه در راس خانه نشسته و با خندههای معروفش برنامهی در حال پخش تلویزیون را با سیسِ یک منتقد سینما تحلیل میکند.آن طرفتر عمهی جان جانان
برای تاکید بر اصالت خانوادگیشان و با ناز و قر مخصوص خودش میگوید: " ما ازون خانوادههاش نیستیم..." که باعث میشود در ذهن من این جمله تداعی شود:"دقیقا خود خودشونن." و دیگر باقی صحبت ارزش خودش را برای شنیدن ازدست بدهد. در این بین حضرت عشق، مادر، برای اینکه رشته سخن را از خواهرشوهرش بقاپد برای بار هزارم از کم و کسریهای شام و پذیرایی عذرخواهی میکند و دوباره موز تعارف میکند و از کیفیت پستههایی که برادرش از باغات پستهی کرمان برایش سوغات آورده تعریف میکند. آه!! فقط آن زخم خوردهاش میداند که این پذیرایی و چیدمان شاهانه نتیجهی بیگاری اعضای خانه از صبح علیالطلوع میباشد. به این اوضاع شلم شوربا صدای بلند تلویزیون و جیغ آن کرمهای اعصاب را که اضافه کنی همه چیز مهیا میشود که دلت پر بکشد برای پایان شب و سکوت خانه؛ اما خرمن ظرفهای نشُستهی شام به این بیقراری پوزخندی میزند و آهِ جانسوزت را انتهای جان بیرون میکشد.دیگه جونی به آدم میمونه؟نه والا محمد علی بهمنی...
ادامه مطلبما را در سایت محمد علی بهمنی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 13941113 بازدید : 4 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 21:28